خوسارِ مُن

دل نوشته و گاه نوشته ...

خوسارِ مُن

دل نوشته و گاه نوشته ...

خوسارِ مُن

«به نام یزدان پاک»

خوشا خوسار و وصف بی مثالژ...

سلام!

به وبلاگ شخصی من خوش اومدید :)

اینجا محلیه که هم گاهی اوقات میام و دلنوشته هام رو می نویسم و هم محلیه برای عبور و مرور بچه های بلاگستان خوانسار!!

هیچ نوع تفکر افراطی در این بلاگ جایی نخواهد داشت.

جهت مشاهده بدون عیب و نقص وبلاگ، از مرورگر «گوگل کروم» استفاده کنید.

کلیه IPهای ورودی به سایت ثبت می شند و در ضمن، می تونید از طریق سربرگ «درباره من» در بالای صفحه بیشتر با من آشنا بشید :)

برای من افتخاره که جزو کاربران «بیان» هستم و وبلاگم بر روی سرورهای قدرتمند این شرکت ایجاد شده.

جهت عضویت در خبرنامه، واژه ozv را به 5000248202 ارسال کنید.

نوحه ای که در حال گوش کردن به آن هستید کاری است از «حاج محمود کریمی» و «ببار ای بارون» نام دارد.

این وبلاگ در ستاد ساماندهی پایگاه های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است.

امیدوارم لحظات خوشی رو سپری کنید

پیوندها

بازگشت شجریان...

دوشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۳۳ ق.ظ

استاد محمدرضا شجریان را از سال 1380 وقتی 8 سال داشتم ، با تصنیف معروف «ربنّا» یش شناختم. (عمو پورنگ را هم همان سال شناختم!!!)

به یاد دارم که ماه رمضان آن سال پاییز(یا زمستان!) بود، شیفت بعدازظهر از مدرسه تعطیل می شدم و تا می رسیدم خانه ساعت 5 و نزدیک اذان مغرب بود. پدر خسته از کار روزانه خواب بود و مادر در آشپزخانه مشغول تدارک افطار و شام.

درب خانه را که باز می کردم نوای ربنا به گوشم می رسید با آن صدای ملکوتی. بوی چای و شام!

در همان سال و سال های پیشش علاقه ی بسیار زیادی به «معین» داشتم و تمام نوارکاست های پدرم را که مربوط به معین بود گوش کرده و حفظ بودم! صدای معین را بیشتر از آهنگسازی آهنگهایش دوست داشتم! برای من که تا آن موقع و با آن سن و سال به شنیدن آهنگ های معین عادت کرده بودم، شنیدن صدای استاد شجریان جدید و دلنشین بود!

سال های عمر از پس هم گذشت و شناختم نسبت به استاد شجریان بیشتر شد. سال 89 که علاقه ام به موسیقی سنتی به شدت زیاد شده بودم برنامه ی گلهای رادیو را زیاد گوش می کردم خصوصاً برنامه هایی که مربوط به استاد شجریان، ایرج و استادمحمودی بود.

از گوش کردن برنامه ی گلها ، «فرهنگ شریف» و تارش، «اسدالله ملک» و ویولونش، «فرامرز پایور» و سنتورش، «آذر پژوهش» و صدای گرمش و افراد بسیار دیگری را شناختم.

از شنیدن برنامه ی گلها و برنامه های فوق العاده زیبایش بسیار لذت می بردم. اما امسال به لطف دو دوست عزیز و بزرگوارم، با برنامه ی «گلچین هفته» رادیو آشنا شدم. با آن قطعه ی آغازینش که کاری از فرامرز پایور است و هوش را از سرم می برد!!

 از گوش کردن گلچین هفته بیشتر لذت می برم! گلچین هفته برنامه ای بوده که صبح های جمع از رادیو ملی ایران پخش می شده و چند قطعه از قطعاتی که در هفته ی گذشته اش پخش شده بودند و یک جورایی معرکه بودند را پخش می کند همراه با توضیح درباره ی یک شاعر یا نوازنده و خواننده.

امروز با خواندن تیتر اکثر تارنماها و روزنامه ها و دیدن عکس استادشجریان در یک بزرگداشت آن هم برای ایرج، آن هم در ایران بسیار خوشحال شدم. امیدوارم از این به بعد، بیش از پیش عکس استادشجریان و اخبارش را در روزنامه ها ، تارنماها و تلوزیون ببینیم.

عاشق لبخند این مرد هستم ...




پ.ن: برنامه ی شماره 1 گلچین هفته رو می تونید از اینجا دانلود کنید و اون قطعه ی آغازین معروف فرامرز پایور رو که گفتم می تونید در ابتدای این فایل گوش کنید. مطمئناً لذت خواهید برد. خودم برنامه ی شماره 1 رو خیلی دوست دارم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۶/۱۱
عباس جنابی

نظرات  (۱۳)

--خیلی دوست داشتم این پستو جنابی جان به خاطر همین منم یه داستان برات میزارم

 

 

--------------------------------------------
یه مرد ۸۰ ساله میره پیش دکترش برای چک آپ. دکتر ازش در مورد وضعیت فعلیش می پرسه و پیرمرد با غرور جواب میده:

هیچوقت به این خوبی نبودم. تازگیا با یه دختر ۲۵ ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده و کم کم داره موقع زایمانش میرسه. نظرت چیه دکتر؟

دکتر چند لحظه فکر میکنه و میگه: خب… بذار یه داستان برات تعریف کنم. من یه نفر رو می شناسم که شکارچی ماهریه. اون هیچوقت تابستونا رو برای شکار کردن از دست نمیده. یه روز که می خواسته بره شکار از بس عجله داشته اشتباهی چترش رو به جای تفنگش بر میداره و میره توی جنگل. همینطور که میرفته جلو یهو از پشت درختها یه پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد به طرفش. شکارچی چتر رو به طرف پلنگ نشونه می گیره و ….. بنگ! پلنگ کشته میشه و میفته روی زمین!

پیرمرد با حیرت میگه: این امکان نداره! حتماً یه نفر دیگه پلنگ رو با تیر زده!

دکتر یه لبخند میزنه و میگه: دقیقاً منظور منم همین بود!

پاسخ:
:)))))
مرسی اخوی
میگم عسگ خودتم با حاله ها.چه تیپی زده ای. لبخندی. بارک اله. چشمم روشن.ادگوا بشه عاریسی که ایزن خوشگلد کرتی...اوی تعریفدو میکنم وهمی نشیا. من یگ ده بیست سالی ازت بزرگترم.
فامیل دور......خوشتیپ.....هرچی حرف خوبه مال وصف تو.
پاسخ:
:))))) این حرفتون منو یاد حرف اون دوستی انداخت که گفت:«به هردختری میگم سلام، میگه من قصد ازدواج ندارم!» شما اگر ده سالی هم از ما بزرگتر نبودید وهمی نمی شدم!! می دونید چرا؟! چون نمیشه با آدم سابقه دار و زندونی وصلت کرد!!! P :P:

نه شوخی می کنم، شما لطف دارید به من، ارادتمندیم
باحالش عکس روزنامه دولتی ایران بود که 8سال بد و بیراه به استاد می‌گفت و چه عکس زیبایی از استاد در صفحه اولش بود.
پاسخ:
دقیقاً !!!
سلام نظرم راجب به پستت نیس درد و دله راستش اسم وبلاگت منو جذب کرد با چه عشقی میگی خوسار من !!!مامانم خوانساریه بابام همدانیه چند سالی تقریبا یه عمر 20 سال اونورا بودیم تهران به دنیا اومدم الانم چند سالیه برگشتیم احساس میکنم هیچ جا رو مثل تو ندارم که با عشق ازش بگم نه خونساریم نه تهرانیم نه همدانیم خوش به حالت شاید خیلی خیلی کم باشن آدهایی که ثل ن باشن ولی نیدونی که چقدر دردناکه
پاسخ:
سلام
درکتون می کنم
اما من و همه ی همشهریامون شما رو خوانساری می دونیم :)
سلام عباس جان

امیدوارم  به جای انتشار بیشتر عکسهای استاد بتونیم صداشون رو از رسانه های خودمون بشنویم

چون اساتیدی مثل استاد شجریان هم دست کمی از یک بازیکن فوتبال شاید نداشته باشند که به تکاپوهای خاصی افتادیم 
اما............
پاسخ:
دم شما گرم که انقدر جیگری
پره اندی با این مهدی حاجی زکی نگرد 

تو جی بیدخوست مین کار عکسای آنچنانی ؟؟؟؟؟؟؟؟

پاسخ:
من که با مهدی حاجزکی نمی گردم!
اونه با من می گرده!!
اینجوریاس پس!
میگم تو چرا اینقد دیر به دیر میای اینجا.
ببین یگ زندونی بازی برات دربیارم که خودت کیف کنی. یه برنامه با م ح ز طراحی کنیم یه قرار بذاریم کنار سد یا تو کوه .سعی کن با دمپایی بیای.
شوخی می کنم عین برادر کوچیکم دوسد داران.
بیشتر بیا ببینیمت خوشتیپ.
پاسخ:
بعلهههههههه دقیقاً همینجوریه!
بابا نمیرم گرفتارم بخدا، سرم شلوغه خلوت تر شه بیشتر میام
م ح ز خیلی روش حساب نکنید، رفیق خودمه هیچوقت بر علیه من کاری نمی کنم، بلعهههههه
لطف دارید، همچنین
من عاشق صداشم....
پاسخ:
صداشم عاشق شماست!
چو ایران نباشد تن من مباد

چو شجریان نباشد موسیقی نیز مباد...!!!
پاسخ:
احسنت
دقیقاً!
احوال شمام از عام حیدر واپرسو

اژونوات تیرون تشریف دردنده ...

خوشدون بو ...
سلام 
عیددون مبارک

یگ سری جی به هاما بیخوسدین

[گل]
پاسخ:
سلام داش حامد
عید شما جی مبارک
چشم حتماً
فصل پاییز با دختر اولش مهر شروع شد. بوی سیب زمان بچگی . سرقولم هستم بیاببرمت باغای پاتخت که بوی سیب هاش ببردت به زمان بچگی. هرچند خاطره خوبی از فامیلتون در زمان بچگی که با هم رفتیم باغ ، ندارم. اما خواستی هم خودت برو.یاد آلوهای آب نمکی هنوز خشک نشده بخیر.
پاسخ:
سلام
پاییزتان خجسته باد
دوتا مشکل هست الان:
1- کدوم باغ که خودم برم؟!!
2- اگه با هم بریم نگیرندمون یه وقت!! اون وقت دیگه 15-16 سال بزرگتری حالیشون نیستا!!!
۰۲ مهر ۹۲ ، ۲۲:۰۱ عسمل بابا
سلام
آپم
بیاید پیشم
پاسخ:
سلام آقامو
حتماً

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی