خوسارِ مُن

دل نوشته و گاه نوشته ...

خوسارِ مُن

دل نوشته و گاه نوشته ...

خوسارِ مُن

«به نام یزدان پاک»

خوشا خوسار و وصف بی مثالژ...

سلام!

به وبلاگ شخصی من خوش اومدید :)

اینجا محلیه که هم گاهی اوقات میام و دلنوشته هام رو می نویسم و هم محلیه برای عبور و مرور بچه های بلاگستان خوانسار!!

هیچ نوع تفکر افراطی در این بلاگ جایی نخواهد داشت.

جهت مشاهده بدون عیب و نقص وبلاگ، از مرورگر «گوگل کروم» استفاده کنید.

کلیه IPهای ورودی به سایت ثبت می شند و در ضمن، می تونید از طریق سربرگ «درباره من» در بالای صفحه بیشتر با من آشنا بشید :)

برای من افتخاره که جزو کاربران «بیان» هستم و وبلاگم بر روی سرورهای قدرتمند این شرکت ایجاد شده.

جهت عضویت در خبرنامه، واژه ozv را به 5000248202 ارسال کنید.

نوحه ای که در حال گوش کردن به آن هستید کاری است از «حاج محمود کریمی» و «ببار ای بارون» نام دارد.

این وبلاگ در ستاد ساماندهی پایگاه های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است.

امیدوارم لحظات خوشی رو سپری کنید

پیوندها

بخوان مرا ...

يكشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۲۸ ب.ظ

...مدتی بود که مشکلی برایم پیش آمده بودم و ذهنم درگیر بود. به شدت هم درگیر بود. تقریباً یک بن بست

مادربزرگم می گفت: بعداز نمازهایت هفت مرتبه «نادعلی» بخوان مشکلت حل می شود...


حقیقتش را بگم حوصله ش را نداشتم!! 7 بار؟!!! پشت گوش می انداختم و هربار از خدا میخواستم راه حلی پیش پایم بگذارد.


چند روز بعد، منتظر دوستم داخل ماشینم نشسته بودم. از آن طرف خیابان دختری را دیدم که یک سری برگه در دست دارد و به من نگاه می کند. نگاهش می کردم. از آن طرف خیابان به سمت ماشینم آمد و از پنجره ی ماشین یکی از برگه ها را به دستم داد و گفت: «برادر یه کمک بکن یکی از اینها رو بخر میخوام برای افطار یه چیزی بخرم»


برگه را گرفتم و به خیال اینکه تبلیغات است بدون اینکه نگاهش کنم روی داشبرد انداختم و یک اسکناس تقریباً درشت!! به دستش دادم. دعایم کرد و رفت!


بعداز چند دقیقه بی اختیار برگه را برداشتم، رویش نوشته بود: «ختم نادعلی» ...


جا خوردم. اشک در چشمانم جمع شده بود. در میان این شلوغی، در میان این همه آدمهایی که در خیابان بودند، در میان این همه ماشین های مدل بالا، چرا این دختر باید به سمت من می آمد؟؟؟ و چرا برگه ای که به من داد «ناد علی» بود؟


حالا، ایمانم به مراتب قوی تر شده به این گفته ی پروردگار که : «ادعونی استجب لکم» ...

حتی خودش یه کاری می کنه و همه چیز رو برات هموار میکنه تا تو صداش کنی و اون اجابتت کنه ...


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۵/۲۷
عباس جنابی

نظرات  (۱۱)

خدا رو شکر که متوجه شدی و به خودت اومدی.
خداوند انسان ها رو سر راه همدیگه قرار میده برای رسیدن به کمال.
التماس دعا.
پاسخ:
بله این جمله رو قبول دارم: خداوند انسان ها رو سر راه همدیگه قرار میده برای رسیدن به کمال.

محتاجم به دعا اخوی
چه خوب...
چی از این بهتر؟
پاسخ:
واقعاً هیچی ...
جالب بود

اینشالا که حاجتت روا بشه ...
پاسخ:
متشکرم آقامو
خدا خو دمش گرم.یگ وختایی یگ جوری بت حال میده گه اشک خا سَلو میخای خودتو شرحه شرحه کنی.این احساس رو خیلی خوب درک میکنم. خیلی...
دیروز خدا رو توی تک تک ساعتهای زندگی روزمره ام دیدم. تا سه چهار ساعت قدم میزدم و هی میگفتم عجب...فقط بخاطر اینکه صبح بعد نماز خودمو سپردم دست خودش.
خدا خو دمش گرم.یگ وختایی یگ جوری بت حال میده گه اشک خا سَلو میخای خودتو شرحه شرحه کنی.این احساس رو خیلی خوب درک میکنم. خیلی...
دیروز خدا رو توی تک تک ساعتهای زندگی روزمره ام دیدم. تا سه چهار ساعت قدم میزدم و هی میگفتم عجب...فقط بخاطر اینکه صبح بعد نماز خودمو سپردم دست خودش.
پاسخ:
بسیار عالی
این رو هم قبول دارم، هرکاری رو که به خدا واگذار کردم ازش نتیجه گرفتم
۳۰ مرداد ۹۲ ، ۰۹:۵۵ واژه بیدار

کاری کرد

تا کسی نفهمد مرا

شاید سراغش بروم

اما وای به حال بنده ایی

که دست خدایش

رو شده باشد!



طوبی لک
حتمن خیلی وصل شدی، التماس دعا
پاسخ:
:))
محتاجیم به دعا
سلام عباس جان

ان شاالله که مشکل تو هم حل شه

برا ما هم دعا کن

یاعلی
پاسخ:
سلام
متشکرم
محتاجم به دعا
۱۰ شهریور ۹۲ ، ۱۴:۲۵ کامران میرمحمدی
اعتقاد تمام مشکلاتو حل میکنه
پاسخ:
دقیقاً

جنابی جان همونجور که گفت شهرام خان گفت خداوند دخترا رو روبروی پسرا قرار میده برای ازدواج...خخخ.راستی ازدواج کردی تو..از عسکت!!!! نمیشه حدس زد بیا خودت بگو..اگه نه خودم برات استین بالا بزنم.....

 

شوخی بود همش...ممنون که تو  و استاد دادگستر منو فراموش نکردین..دوستتون دارم

پاسخ:
ما ارادت داریم خدمت شما اخوی
نه بابا ما رو چه به ازدواج؟ ما دهنمون بو شیر میده یکی رو میخوایم مواظب خودمون باشه! چه وقت ازدواجه آخه الان؟!!! یعنی انقدر پیرم؟!!
رویداد های همزمان
هیچی توی این دنیا اتفاقی نیست!
تمام کسایی که می بینی تمام اتفاقاتی که میفته واسه هدایت تو، تو یه مسیر خاصه!
فقط باید گوشها رو تیز کرد-و نگاهها رو دقیق...
الیس الله بکاف عبده؟
این خیلی آرومم میکنه.
یه عزیزی یه بار تابلوی خطیشو بهم هدیه کرد.زدم به دیوار اتاقم.توی اوج دردام ، اونوقتایی که خیلی هراسون میشم و پریشون خاطر، فقط نگاهش میکنم...
پاسخ:
خیلی قشنگ بود واقعاً

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی