ماجرای یک شب پائیزی و من!!!
در دستشوئی می ایستم تا جرمی از دندان ها بزدائیم. شیر آب را باز می کنم :
پرت .... پرت .... پرت
و دیگر هیچ
خدا رو شکر می کنم که حداقل به مستراح اندر نشدم!! می مانم چه کنم!! کاپشنم را پوشیده سر به خیابان و کوچه می گذارم. می روم تا ببینم باز چه خبر شده.
مسیری چند صد متری را از خانه طی می کنم که ناگهان می بینم دو نفر داخل کوچه همجوار در حال کندن زمین هستند. قطعی آب را از یاد برده به هوای اینکه اینان دزد هستند به طرفشان می روم...
کمی که جلو می روم ماشین اداره آب را می بینم. با خود می گویم باز هم دیواری کوتاه تر از دیوار محله ما برای قطع آب پیدا نکرده اند...
باز هم جلو می روم. کمی دقت می کنم و پشیمانی در حد مسابقات گوانگجو ( یا گوانگژو) به سراغم میاید
لوله ای ترکیده بود و مأمورین اداره آب در شبانگاه ۹ آذرماه ۱۳۸۹ ساعت ۱۱ و ربع شب در آن سوز سرما در حال تعمیر آن
بر خود لعنت فرستادم از برداشت غلطم و بد و بیراه گفتن هایم...
در عوض تصمیم گرفتم تا در وبلاگ پستی زده ، تشکری ویژه از مسئولین و مأمورین اداره آب کنم. تنشان سالم و عمرشان با عزت ....