اول نون معمولی رو خمیر می کردند و بعد نوبت نون شیرمال می رسید. مادربزرگ شیر داغ رو می ریخت توی سینگی و آرد رو هم اضافه می کرد، پدربزرگ هم با نهایت صبر آروم آروم آرد رو خمیر می کرد. بعد زعفران و زردچوبه رو اضافه می کردند.
در مرحله ی بعدی پدرم و پدربزرگ سینگی های سنگین و مملو از خمیر رو یک جای گرم می ذاشتند و روش رو انواع و اقسام ملافه ها مینداختند تا خمیر ور بیاد! بعداز خمیر کردن من و پدر می خوابیدیم و بقیه هم مشغول کارای خونه و نونوایی می شدند!!
نهار می خوردیم و می رفتیم پشت تنور! اون وقتا که بچه سن بودم (چون نوه اولی بودم و خیلی عزیز بودم!) چون تنور زمینی بود و داخلش پر از زغال داغ بود نمی ذاشتند من نزدیک تنور بشم و یه تیکه خمیر می دادند بهم و می گفتند بازی کن بعدم مادربزرگ خمیرم رو می زد به تنور و چند دقیقه بعد نونی که خودم ورز داده بودم رو تحویلم می داد!! بساط پنیر و گردو و سبزی و چای هم همونجا به پا بود! آخ که چه لذتی داشت سر و روی آردی، بوی نون، نون داغ خانگی و پنیر محلی با سبزی های حیاط مادربزرگ. طعمی بی نهایت خوشمزه داشت و دل نشین
بعده ها که سنم بیشتر شد و تنور از نوع زمینی به نوع هوایی و گازی تغییر پیدا کرد!! دیگه مجوزهام بیشتر شده بود! می تونستم پشت تنور وایسم و نون دربیارم. همیشه دستم می سوخت اما برای اینکه خودم رو قوی نشون بدم به روی خودم نمی اوردم اما بعداز اتمام پخت نون دستام قرمز می شد!!
اول نون معمولی رو می پختیم، بعد نون شیر، بعد نون گرده شیر، آخر سر هم نون تازبریز!! یادمه روی نون گرده شیرها رو زرده تخم مرغ و کنجد می زدند!!وقتی نونوایی تموم می شد بساط رو جمع می کردیم و خاله ها چادر به کمر و جارو به دست مشغول تمیز کردن می شدند! من هم یه گوشه می شستم و همچنان در حال خوردن بودم!! وقتی همه چیز جمع و جور می شد مادربزرگ می شست وسط خونه تنوری و شروع می کرد به تقسیم نون:
- این بخچه هومسا بالایی
- این بخچه مستأجره
- این بخچه هومسا پائینیه
- این بخچه دایی
- این بخچه هاله
و ...
در آخر سر هم یه نیگاهی به من میکرد و با لبخند می گفت: مانی وری ببر اینا هیژونده تا داغو
من بیچاره هم نون به دست توی کوچه بودم و مشغول تقسیم و تحویل نان ها به صاحبانشان!!
بعدم مقدار نونی که سهم خودشون بود رو می ذاشت توی صندوق نون خیلی قشنگ و شیک چوبی با طرح های زیباش همون گوشه ی خونه تنوری...
اما ...
اما الان خیلی وقته دیگه خبری از نون پختن و خوردن نون خونگی نیست!با اینکه این سال های اخیر شیوه نون پختن هم مکانیزه شده بود! به خاطر کهولت سن پدربزرگ خمیرکن برقی تهیه شد و از این قبیل وسایل ولی نتونست جلوی تعطیلی این سنت قشنگ رو بگیره ....
دلیل عمده ی جمع شدن این برنامه ی قشنگ از طرف مادربزرگم، قیمت سرسام آور گاز، نبود آرد دولتی و کهولت سن اعلام شده!
هنوزم هربار میرم خونه ی مادربزرگ و وارد خونه ی تنوری با اون دیوارای سیاه میشم بوی نون داغ رو حس می کنم که به عمق خشت ها و تیرهای چوبی اونجا رفته ...