خوسارِ مُن

دل نوشته و گاه نوشته ...

خوسارِ مُن

دل نوشته و گاه نوشته ...

خوسارِ مُن

«به نام یزدان پاک»

خوشا خوسار و وصف بی مثالژ...

سلام!

به وبلاگ شخصی من خوش اومدید :)

اینجا محلیه که هم گاهی اوقات میام و دلنوشته هام رو می نویسم و هم محلیه برای عبور و مرور بچه های بلاگستان خوانسار!!

هیچ نوع تفکر افراطی در این بلاگ جایی نخواهد داشت.

جهت مشاهده بدون عیب و نقص وبلاگ، از مرورگر «گوگل کروم» استفاده کنید.

کلیه IPهای ورودی به سایت ثبت می شند و در ضمن، می تونید از طریق سربرگ «درباره من» در بالای صفحه بیشتر با من آشنا بشید :)

برای من افتخاره که جزو کاربران «بیان» هستم و وبلاگم بر روی سرورهای قدرتمند این شرکت ایجاد شده.

جهت عضویت در خبرنامه، واژه ozv را به 5000248202 ارسال کنید.

نوحه ای که در حال گوش کردن به آن هستید کاری است از «حاج محمود کریمی» و «ببار ای بارون» نام دارد.

این وبلاگ در ستاد ساماندهی پایگاه های اینترنتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است.

امیدوارم لحظات خوشی رو سپری کنید

پیوندها

۳ مطلب در بهمن ۱۳۸۹ ثبت شده است

 

دوستان مشکل وبلاگ های آلوده خوانسار پیدا شد

سری به لینک زیر بزنید:

 

رد یابی ویروسی که بدناممان کرد 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۸۹ ، ۰۰:۰۰
عباس جنابی
چند روز پیش یکی از همسایه ها رو دیدم و چند دقیقه ای باهم خوش و بش می کردم که یه چیز جالب گفت که گفتم بذارم توی وبلاگ شما هم بخونید:

چند روز پیش چند نفر از این افرادی که پارچه میارند توی کوچه ها و در خونه ها میفروشند میاند توی کوچه ی ما و زنگ یکی از خونه ها رو می زنند. ساکنین اون خونه هم یه زوج مسن و سن بالا بودند. خلاصه مردپیر بنده خدا هم دستفروش ها رو می بره توی خونه و براشون چای میریزه و بهشون میوه میده و اساسی پذیرائی شون رو می کنه.

بعد بهشون میگه من برم براتون پول بیارم یه پتو به من بدید. ۱۰ هزار تومن به دستفروش ها میده و دست فروش ها هم پتو رو که نمی دند، به پیر مرد و پیر زن هم میگند هرچی پول دارید رد کنید بیاید

اون زن و مرد مسن هم که پول چندانی توی خونه نداشتند و می مونند چکار کنند، زن میره طرف تلفن که به پلیس زنگ بزنه. در همین حین حضرات دست فروش به همون ۱۰ هزار تومن بسنده می کنند و پا به فرار می ذارند و خدا رو شکر اتفاقی نمیفته

داشتم به این نکته فکر می کردم که پاسگاه علوی (کلانتری ۱۱) از بلوار علوی رفته و متأسفانه از میدان امام خمینی تا بلوار نماز هیچگونه کلانتری و پاسگاه انتظامی وجود نداره. گیریم این زن پیر به پلیس هم زنگ میزد ولی دور از جونشون، زبونم لال تا پلیس میومد از خیابان دانشگاه بیاد تا خیابان سپاه، چیزی از اون زن و مرد مونده بود؟

قضاوت با خودتون....

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۸۹ ، ۱۳:۴۲
عباس جنابی
چند وقت پیشا در وبلاگ کمش پستی بود راجع به برف و شن و نمک و این تعریفا. ما هم نظری گذاشتیم و گفتیم یه زمانی کوچه ما رو هم تمیز می کردند و راحت می رفتیم و میومدیم ولی امسال به شدت لیز می شد کوچه مون، گویا خدا درد و دل من رو شنید!!

دقایقی پیش کوچه ما هم از برف پاک شد...

از همه دستندرکاران این طرح تشکر می کنم. حالا باز ما سنی نداریم می تونیم راحت بریم و بیایم، افراد مسن محله خیلی سختشون بود

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۸۹ ، ۱۳:۱۰
عباس جنابی